-
گاهی...
یکشنبه 17 مرداد 1389 12:02
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود گاهی تمام حادثه از دست می رود گاهی همان کسی که دم از عقل می زند در راه هوشیاری خود مست می رود گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست وقتی که قلب خون شده بشکست، می رود اول اگرچه با سخن از عشق آمده است آخر، خلاف آنچه که گفته است می رود وای از غرور تازه به دوران رسیده ای وقتی میان طایفه ای...
-
مستانه
چهارشنبه 30 دی 1388 15:08
خرسند شدیم از اینکه امروز،رنگی دگر است نه رنگ دیروز تا شب نشده رنگ دگر شد،گفتیم از این نکته هزار نکته بیاموز فریاد زدیم که چرخ گردون لیلاتو نداده ای به مجنون فریاد بر آمد آن که خاموش کم داد اگر، نگیرد افزون خاموش شدیم و در خموشی ، رفتیم سراغ می فروشی فریاد زدیم دوای ما کو ، گویند دواست باده نوشی هشیار نشد مگر که مدهوش...
-
رسم زندگی
دوشنبه 11 آبان 1388 14:02
بیا زندگی را به رسم داشته ها همانگونه که دوست داریم معنی کنیم من تعبیر خواب تو می شوم تو تعبیر زندگی من نه وصل ممکن نیست ، همیشه فاصله ای هست... دچار باید بود...!
-
ارتفاع
جمعه 24 مهر 1388 22:49
آزاد آزادم ببین چون عشق درگیر من است دیگر گذشت آن دوره که تقدیر زنجیر من است شاید نمی دانی ولی از خود خلاصم کرده ای آیینه خالی فقط امروز تصویر من است با عشق تو بر باد رفت آن آرزوی مختصر من روح بارانم ببین چون عشق تقدیر من است گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را یا نه٬ ویرانه کنی ساخته ی دنیا را گفتم ای عشق چه بر روز تو...
-
تمرکز
دوشنبه 20 مهر 1388 00:54
سلام در مورد پست قبل یه سو تفاوتی فکر کنم پیش اومد اون شخصی که باید یادش میومد ونیومد و مد نظر من بود دوست همیشگیم شیوا بود که ماشالا یادشم نیومد مرسی بابا ایول دمت گرم.بوس بوس
-
زمزمه
شنبه 11 مهر 1388 00:50
سلام چند وقتیه که یکم بی حوصلم.انگار خستم.داشتم دفترای قدیمیمو ورق میزدم که این شعره به چشم خورد گفتم بنویسمش.فکر کنم اونی که باید یادش بیاد با خوندنش بره تو همون روزا...چه روزایی بود.روزایی که دغدغه معنی نداشت.چقد بیخیال بودیم نه؟ و تو از زمزمه ای مست مرا می خوانی می بری عقلم را من به تو می رسم و دست تو را می گیرم و...
-
و خداوند...
چهارشنبه 28 مرداد 1388 19:01
وقتی خیلی تنهایی ؛ آیا خدا برای بندهاش کافی نیست؟ گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205). گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟...
-
اولین روز
یکشنبه 28 تیر 1388 23:02
سلام امروز سالگرد درگذشت عمو خسروی منه...یک سال گذشت...و من هنوز تو کمای رفتن خسرو موندم...خسرو هیچوقت نمیره همیشه زندس تو قلب من تو ذهن من و همه ی ما...روزی نبوده که به یادش نباشم.حتی همین الانم مثه روز اول... روحش شاد...